سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

گواهی نامه

27/12/1386 دوشنبه

صبح ساعت 5:15 از خواب بیدار شدم .

قرار بود خانم تیموری (مربی) ساعت 6 بیاد دنبالم تا قبل از اینکه امتحان شروع بشه یه دور به من تمرین بده .

صورتم رو با صابون شستم و با کرم ویتامینه ماساژ دادم . داشتم لباس می پوشیدم که مامان صدا زد : ملیحه بیداری ؟ گفتم : آره بیدارم دارم لباس می پوشم . گفت : سیب زمینی برات سرخ کردم . گفتم : باشه چشم میرم می خورم . لباسم رو پوشیدم و رفتم طبقه ی پایین تا صبحانه بخورم . صبحانه رو خوردم یه لیوان آب سرد هم روش. خیلی اضطراب داشتم . آخه این بار دوم بود که واسه ی آزمون تو شهری می رفتم . دفعه ی اول هم خیلی اضطراب داشتم . ولی این بار بیشتر از قبل بود .

کاردکس و 2000 تومان پول و فیش بانکی و کتاب آیین نامه (آیین نامه و فنی و امداد رو همون دفعه ی اول یه ضرب قبول شدم) برداشتم و جلوی درب منزل منتظر خانم تیموری موندم.

ساعت شد 6:15 ولی هنوز خبری از خانم تیموری نبود !

سرم رو آوردم بالا دیدم 2تا پرنده روی درخت جلوی خونه نشستن . همین طوری که من پرنده ها رو نگاه می کردم پرنده ها هم من رو نگاه می کردن . رو به پرنده ها کردم و گفتم : واسه منم دعا کنید ها !

یه جورایی احساس می کردم اونا هم حال و هوای منو می فهمن .

خانم تیموری اومد .

گفتم : سلام .

گفت : سلام . صبحت به خیر .

گفتم : صبح شما هم به خیر .

نشستم پشت فرمون .

بسم الله الرحمن الرحیم .

صندلی و کمر بند ...

آینه ...

دنده خلاص ...

روشن ...

دنده ی 1 ...

ترمز دستی خوابیده ...

حرکت ...

چند تا پارک و دنده کشی رفتیم . خیلی زود خسته شدم . به خانم تیموری گفتم : یه چیزی بگم ؟ گفت : بگو . گفتم : خسته شدم . گفت: چی ؟ گفتم: خسته شدم ! گفت : مگه دیشب دیر خوابیدی ؟ گفتم : فکر می کنم 11 یا 12 بود که خوابم برد ولی شب قبلش هم خیلی دیر خوابیده بودم بعد از ظهر هم عادت ندارم بخوابم مگه اینکه خیلی خسته باشم یا چیزی ناراحتم کرده باشه . ...

ساعت 9 رفتم واسه آزمون رانندگی . خیلی می ترسیدم . یه خانم اونجا بود که اعتماد به نفس فوق العاده ای داشت . یه خانم هم بود که خیلی با نمک و شیرین زبون بود 3یا4 بار رد شده بود روستایی بود کلی ما رو با حرفاش و لحجه ی با نمکش خندوند . اینقدر که خندیدم از آزمون و اضطراب همه چی یادم شد ! خدا خیرش بده !

افسر اومد و نوبت به من رسید . وقتی نشستم گفت : تو دفعه ی پیش رانندگی خیلی خوبی داشتی ولی پارک خوبی نداشتی . مطمئنم این دفعه قبولی ( مثلا بهم اعتماد به نفس داد) واسه شناسایی روبندم رو کنار زدم تا چهره ی من رو با عکسم مطابقت بده ولی اصلا به صورتم نگاه نکرد اگر هم نگاه کرد من متوجه نشدم ! حرکت کردم . هم دنده کشی برد هم پارک . گفت یه کامیون رو پارک دوبل کنم . گفتم مجاز نیست ولی گفت اشکالی نداره پارک کن . وقتی آزمون تموم شد بهم گفت دفعه ی پیش رانندگی عالی پارک خراب این دفعه رانندگیت تعریفی نداشت ولی پارک تمیزی داشتی . ناراحت شدم با خودم گفتم الان میگه برو بعد از عید بیا ! ولی گفت : چون می دونم استرس باعث شده که خیلی خوب نباشی و چون سیده خانم هستی قبولی !

خیلی خوشحال بودم .

 




تاریخ : دوشنبه 86/12/27 | 5:0 عصر | نویسنده : Nurse | نظر
       

  • آنکولوژی | اخبار وب | تیم بلاگ